مرگ پیروز زیبا و با شکوه اتفاقی‌ست بسیار تلخ که لحظه‌ای که شنیدم اشک از چشمانم جاری شد، اما همان قدر تلخ که مرگ هرگونه جانور دیگری است. مرگ پیروز تلخ‌تر از مرگ روزانه‌ی فک‌های خزری، خطر جدی انقراض روباه ترکمنی یا به خاک افتادن درختان جنگل‌های 5 میلیون ساله‌ی هیرکانی نیست. 

مرگ پی در پی توله‌های ( ایران) یوز آسیایی و مخصوصا مرگ پیروز که ده ماه دوام آورده بود، به طور خاص برای میلیون‌ها نفر غم انگیز است چرا که پیروز از روز تولد تا مرگ در برابر دوربین‌ها رشد کرد. مرگ پیروز همانند مرگ (باران) شامپانزه که در باغ وحش ارم بدنیا آمد و در نهایت از دست رفت. همان طور که هفت توله ببر در باغ وحش وکیل آباد مشهد مردند، یا مانند (کیجا) ماده پلنگ ارزشمند باغ وحش ارم، مدت‌ها دچار مسمومیت شده بود و کسی متوجه نشد تا حیوان تلف شد.

به قول تالین ساهاکیان، پرسشی که این روزها مطرح می‌شود این است که چرا سازمان محیط زیست ایران و سازمان دامپزشکی نمی‌تواند حداقل یک توله یوز را به مرحله‌ی بلوغ برساند؟ اما جا دارد به سوال مهم‌تری بپردازیم، سوالی که فارغ از جغرافیا و فارغ از وجود یا عدم امکانات کافی و متخصصین در کشورهای مختلف مطرح است:

آیا اصولا نگهداری حیوانات وحشی در اسارت و باردار کردنشان به نام (حفظ گونه‌ها) کار درستی است و اصولا هدف از این نوع تکثیر حیوانات چیست؟ آیا اگر پیروز زنده می‌ماند، می‌توانست زمانی به حیات وحش بازگردد؟

به گفته‌ی سازمان محیط زیست ایران طبق شواهد موجود در سراسر دنیا، خیر! آیا اگر توله دیگری از (ایران) به دنیا بیاید و استثناً زنده بماند میتواند روزی به طبیعت بازگردد؟ نه! اگر توله‌ای به دنیا بیاید و به بلوغ برسد و بتواند توله‌ی جدیدی  از او به وجود آورند، آیا این توله‌ی جدید می‌تواند به طبیعت باز گردد؟ نه!

پس هدف دقیقا چیست؟ در بهترین حالت و در صورت موفقیت این پروژه، پرورش چند حیوان بدبخت که قرار است تمام عمر خود را در اسارت و رنج بگذرانندو هرگز روی طبیعت را نبینند؟ آیا این ((احیا گونه‌ها)) است یا دل خوش کنکی برای آدم‌ها به قیمت درد و رنج بیشتر حیوانات؟

ما طبیعت را نابود می‌کنیم. منابع طبیعی را چپاول می‌کنیم، آب و خاک و هوا را آلوده می‌کنیم... تمام گونه‌ها از گونه‌های گیاهی گرفته تا قارچ‌ها و تک سلولی‌ها و حشرات و سخت پوستان و پرندگان و خزندگان و چرندگان و درندگان و ماهی‌ها و غیره، زیر بار فشارهای اقلیمی ایجاد شده توسط ما آدم‌ها در رنج و کمبود و عذاب‌اند. کل اکوسیستم زمین در خطر فروپاشی است. در چنین شرایطی آیا هم و غم سازمان محیط زیست این است که یک حیوان در بند را باردار کند و بچه‌ای را به بلوغ برساند که هرگز نمی‌تواند زندگی طبیعی داشته باشد تا بتواند بگوید ما در جهت حفظ گونه‌ها فعال و موفق‌ایم؟ آیا بهتر نیست تمام نهادهای محیط زیستی در سراسر دنیا به جای این کارهای نمایشی بیهوده به دنبال آگاهی رسانی مردم و دولت‌ها در جهت کاهش ((ردپای اقلیمی بشر)) باشند؟ تنها در صورتی که جامعه بشری نوع مصرف و زندگی خود را تغییر دهد، امکان ((احیا)) واقعی گونه‌ها به وجود می‌آید، احیایی که کل اکوسیستم را نجات می‌دهد و میلیون‌ها گونه را از خطر نابودی حفظ می‌کند نه فقط یک نمونه‌ی اسیر و ویترینی از یک حیوان را! اتفاقی که در این زمان رخ داده برای به بلوغ رساندن یه گونه، باعث سلب توجه از 128 گونه‌ی جانوری دیگر در سراسر جغرافیای ایران که در آستانه انقراض قرار دارند مانند  سیاه گوش، لاکپشت پوزه عقابی، گربه پالاس، گوزن زرد ایرانی،  روباه قرمز، روباه ترکمنی، روباه شنی، میش مرغ، گورخر ایرانی، فک خزری، خرس بلوچی یا لالین، خرس قهوه‌ای، غاز پیشانی‌سفید کوچک، پلنگ ایرانی، تمساح پوزه‌کوتاه گاندو، سمندر لرستانیو...

پیروز با مرگش یه ژنوم بینهایت ارزشمند یوزپلنگ آسیایی را باخودش برد، اما در اصل از تبدیل شدن به اسباب بازی باغ‌وحش و ابزار سود جویی مالی و پابلیسیتی  ((تعدادی)) رها شد! گونه‌ای که هر روز زیستگاهش شخم زده می‌شود تا تبدیل به جاده و اتوبان، معدن و تخریب جنگل‌ها و ویلاسازی ها ، طرح‌های گردشگری غیر اصولی در بکرترین نقاط طبیعت و چراگاه دام و اهداف پول ساز دیگه شود! گونه‌ای که مجوز قتل عام و سلاخی طعمه‌های بحق و طبیعی‌ش، به افراد زوسادیسم  فروخته می‌شود تا روان بیمارشان را ارضا کنن و گونه‌ای که خودش مرتبا از طبیعت دزدیده می‌شود تا اسباب بازی‌های اسیر در قفس ازشون ساخته شود.